سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تازه فهمیدم با یه نگاه هم میشه عاشق شد!!!!!!!!

تو مدرسه اعلام کردن برا مشهد ثبت نام میکنند ما هم یه اکیپ 5 نفره بودیم که سال پیش هم اسم نوشتیم اما نبردنمون


اسممون رو نوشتیم و منتظر شدیم ببینیم میبرنمون یا نه


یه روز تو مدرسه اعلام کردن بردنمون حتمی شده خیلی خوش حال بودیم


جلسه اخر قبل از اینکه بریم مشهد  تو کاویان دوستم گفت شارژر نوکیا میخواد ما هم نداشتیم بش بدیم


تو زنگ استراحت رفتم به علی گفتم شارژر نوکیا دارید


اونم همه تلاششو کرد برام شارژر جور کنه نتونست


بعد بهم گفت اگه واجبه زنگ بزنم بچه ها از مغازه بیارن (قند تو دلم آب شد)


اما من گفتم برا دوسم میخواسم ممنون اونم گفت پس هیچی و رفت


بعد کلاس خواسم برم ازش خداحافظی بگیرم اما استاد صدام زد و کارم داشت برا همین نشد


فقط رفتم پشت پنجره دیدمش تو پارک داره میره با چادر بودم اونم من و دید


نوشته شده در دوشنبه 91/9/27ساعت 11:19 صبح توسط یه عاشق!!!!!!!! نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ

 نرخ ارز - قیمت خودرو - قالب وبلاگ