تازه فهمیدم با یه نگاه هم میشه عاشق شد!!!!!!!!
اول که گفت : دو هفته پیش همون روز که شارژر میخواستید پشت پنجره کلاستون دیدمتون با چادر بودید . خیلی دوست داشتم و خوشم آمد... گفت از همون هفته به سحر گفتم اما انگار غایب بودید گفتم مشهد بودم ... گفت : دیگه هیچی نمیشنیدم ذوق داشتم میمردم...
نوشته شده در دوشنبه 91/9/27ساعت
11:40 صبح توسط یه عاشق!!!!!!!! نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |